کابوس

یه مدتیه هر شب کابوس می بینم.... یه کابوس وحشتناک...

نه ! اشتباه نکن کابوس های من هیولا و دراکولا و یا آدم خوارها نیستن!

بلکه من هر شب کابوس دودلی ها و تردیدهایی که تا امروز تو زندگیم داشتم رو می بینم

من هر شب توی خواب سر یه دو راهی قرار می گیرم و هزار جور وسوسه منو به هر کدوم از راه ها صدا می زنه...

.

..

نمی دونم کدوم راه درسته ؟ فکر می کنم ...وسوسه می شم ... یه راه رو انتخاب می کنم اما پشیمون می شم....

حالم از خودم به هم می خوره .... تنها نقصی که توی وجودم به وضوح مشاهده می شه نداشتن ارادهُ س....

یهو از خواب می پرم ....تمام صحنه های اون کابوس هنوز جلوی چشمامه...سعی می کنم همه چی رو با خوردن یه لیوان آب فراموش کنم و دوباره به خواب می رم.....

اما دوباره خودمو می بینم که تو یه راه قدم گذاشتم .... اما این دفعه موضوع فرق می کنه چون این بار می تونم آخر جاده رو ببینم:

سیاهی .... ذلت.....خواری.....تنهایی.....و مرگ

نظرات 4 + ارسال نظر
سارا و نیما یکشنبه 5 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 07:11 ب.ظ http://www.darvazeyeeshgh.blogfa.com

سلام امیدوارم سال خوبی داشته باشی
خوبه اولین نظر رو من میدم پس باید حتما بیای و سر بزنی به وب ما ...
یادت نره اومدی نظر بده تا بفهمم که اومدی
بادت نره ها
خوب اینو بگم اول که قالب وبت جالبه و امید وارم وبت روز به روز بهتر بشه


سارا و نیما <<< دروازه عشق >>>
http://www.darvazeyeeshgh.blogfa.com

آلبالو پنج‌شنبه 9 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 07:29 ق.ظ

جریان چیه همه کابوس میبینن ؟
این نوید جونتون کی باشن ؟
/-:<

سعیده جیگر جمعه 10 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 11:15 ق.ظ

می بوسمت!

به توچه سه‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 01:41 ب.ظ

قبلا که ۵ تا نظرداشتینچی شد کمشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد